
علی خالقی
انتشار
19 اسفند 1394
به روز رسانی
15 شهریور 1398
شتر غول پیکر رستم دستان
رستم به دشت آمد و جلوی کوه نعره زد: من رستم پهلوان و شیر میدان جنگ هستم . وقتی کُککوهزاد صدای او را شنید هراسان شد و پرسید : این بانگ و فریاد چیست!؟ کُک که مست از مِی بود، گفت: سلاح مرا بیاورید. او نمیداند که به کام نهنگ آمده است. زره پوشید،سوار بر اسب شد و به راه افتاد. گفت: تو چرا اسب نداری؟ نامت چیست؟ رستم گفت: نام من مرگ توست! کوهزاد گرز گرداند و بر سپر رستم زد. رستم گرز کشید و طوری بر سر کُک زد که تنش لرزید!
تابلو اثر لیلا رضایی
(شاهنامه را بخوانید و ببینید و برای کودکانتان بگویید تا افسانهها را کیف کنند...)
همی زور کرد این بر آن، آن بر این
ز خون گل شده دشت آورد و کین
نهاده سر اندر سر یکدگر
چو شیران جنگی گرفته کمر
تهمتن دو روز و دو شب با کوهزاد دیوپیکر در جنگ بود و در نهایت او را شکست داد؛ و این در حالی بود که فقط دوازده سالش بود.
بالاخره شتر یا هیولا!؟
با تمام جذابیتهای داستان جنگ رستم و کُک کوهزاد، ما با آن جایی از داستان کار داریم که پای شتر غولپیکر به داستان باز میشود. طبق افسانههای مردم بلوچ در ایران و پاکستان،رستم بعد از جنگ با کوهزاد شتر غولپیکر او را به غنیمت برداشت. این ماجرا سالها افسانه بود تا روزی که در سال 1238 خورشیدی انگلستان عملیات احداث خط تلگراف بین لندن و بمبئی را در جنوب شرقی ایران آغاز کرد و کارگرانِ آنها، استخوانهای بسیار بزرگی مییافتند که مردم محلی آن را متعلق به شتر افسانهای پهلوان اساطیریشان (رستم) میدانستند.
مسئلهای که بعدها دیرینشناس انگلیسی، کلیو فورستر کوپر را در سال 1289 خورشیدی و همزمان با سلطنت ناصرالدین شاه قاجار به دِرابوگتی یا دیرهبوگتی در شرق ایران زمین کشاند (این منطقه پس از قراردادی بعدها از ایران جدا شد و اکنون در محدودهی پاکستان امروزی است؛ که این خود از زحمات زیادی است که ناصرالدین شاه برای ما کشید.) تا بیشتر دربارهی این استخوانهای بزرگ بداند. البته بیشتر امیدوار و مطمئن بود که دایناسور کشف خواهد کرد.
اما چه کسی میتوانست فکرش را کند که او استخوانهای بزرگترین پستاندار روی خشکی را کشف کند! خودش هم این حدس را نمیزد. همان موقع نام او را هیولای بلوچستان (Baluchiterium) نامید.
واقعا، آنقدر بزرگ!؟
ارتفاع شانههای هیولای بلوچستان از سطح زمین دستکم ۵/۵ متر، طول آن از بینی تا کپل حدود ۱۰ متر و وزن آن حدود ۲۰ تن تخمین زده میشود. این جانور پرخاشگر، که نوعی کرگدن بدون شاخ سیریناپذیر بوده روزانه دستکم ۲ تن گیاه باید میخورد و اگر ۲۰ تا ۳۰ میلیون سال پیش در مرغزارهای بلوچستان که برخلاف امروز سرسبز و غنی بوده، زندگی میکردید حتما میتوانستید یکی از آن ها را ببینید.
هیولاهای اسرارآمیز قصههای مادربزرگهای بلوچ دیگر نیستند!
نزدیک به 22 میلیون سال پیش، حرکت قاره های آسیا و آفریقا بیشتر دریای باستانی تتیس را نابود کرد. ناپدید شدن این دریا آب و هوای آسیا را دچار تغییرات بنیادین کرد. هیولای ما از دره های سرسبز به بیابانی سنگلاخ رانده شد. گیاهان ناپدید شدند و او با همهی یال و کوپالش در نبرد بقا شکست خورد. اما (خیلی آهسته) کسی چه میداند!؟ شاید یکی دیگر از عوامل انقراضشان کوهزادهایی بودند که آنها را اسیر میکردند.
دقت کنید که مقابل او تی رکس معروف است. البته آنها هیچگاه با هم همعصر نبودهاند و این فقط یک مقایسه غولآسا است.
این مقایسه را ببینید! با درازترین دایناسوری که تا به حال روی زمین پاگذاشته است.
و این ماموت بزرگ کنیایی که در ارتفاع فقط 20 سانت از او بلندتر است.
پیشنهادهای کارناوالی
در پیشنهاد این دفعه مجبورید به خارج از کشور سفر کنید.
اولین پیشنهاد رفتن به موزه تاریخ طبیعی پاکستان است که تمام مدارک شتر غولآسای رستم را میتوانید آنجا ببینید. اصلا یک شاهنامه دستتان بگیرید قسمت جنگ رستم و کُک کوهزاد را بیاورید و سرخوشانه موزه و هیولای بلوچستان را بنگرید. اینطور بهتر است!
به موزه قزاقستان بروید ...
قزاقستان هم موزهی یونیکی دارد که بخشی از استخوانهای هیولا را در خود جا داده است. البته که استخوان بیشتری از هیولاهای دیگر نیز خواهید دید.
موزه طبیعت کانادا...
یا میتوانید به موزهی طبیعت در کانادا بروید و بچهها را به حال و هوای خودشان رها کنید تا شاید افسانههای ناشنیده را خود ببینند.
حالا که خارج هستید حتما به آکادمی علوم کالیفرنیا سری بزنید!
و موزه تاریخ طبیعی آمریکا را هم از دست ندهید!
آرزوی کودکی...
آه که کاش همینطور در دشت قدم میزدی و گلهی غولها، هیولاها، افسانهها و قصههای کودکیت از دور در مه رد میشدند.
یا یکیشان را میدیدی که از جنگ برگشته و غصهدار، آب مینوشد...
حقیقت چیزی آماده و دمدست نیست. حقیقت را نمیتوان در کتابها و فیلمها یافت. حقیقت را باید جستوجو کرد. و حقیقتی جز طبیعت وجود ندارد. طبیعت هرچیز. و چه چیز طبیعیتر از افسانههایمان! بگذاریم طبیعت الهامبخش ما باشد.
4 دیدگاه

سلام رستم دستان از دیار سیستان بوده است
30 آبان 1402

با درود و سپاس از بابت نوشتار مفید و ارزندهتان
10 خرداد 1398

مژده رخشان
وای بر من !!! هیولا داشتیم و نمیدونستیم .... میشه برا هیولاهامون مرد حتی!!! مرسی از انتشار دانسته ها کارناوالی :))))

علی خالقی
ممنون ازت بابت این حجم از دنبال کنندگیت
14 آذر 1394
11 آذر 1394