
کارناوال
نویسنده ارشد کارناوال
انتشار
31 خرداد 1397
به روز رسانی
15 شهریور 1398
در افت و خیز تاریخ، هستند یادها و خاطره هایی که هر چه قدر هم قدیمی شوند، غبار فراموشی بر روی شان نمی نشیند و نمی توان بزرگی شان را انکار کرد. ایران عزیزمان بارها و بارها میزبان چنین اتفاقاتی بوده و وقایع تلخ و شیرین بسیاری را در صفحات تاریخ خود ثبت کرده است. امروز می خواهیم شما را به قلب یکی از این وقایع ببریم که یادآوری اش هنوز هم بند بند وجود را به درد می آورد و مزه تلخی گزنده اش هنوز هم حس می شود.
دست تان را در دست کارناوال بگذارید. تقویم ها و ساعت ها را به عقب بکشید و با ما به ۳۱ خردادماه ۱۳۶۹ بیایید؛ پنج شنبه ای که هنوز از راه نرسیده، درد را میهمان قلب ها کرد و ایران را به عزا نشاند. ساعت تان را به کمی قبل تر از 30 دقیقه بامداد ببرید. دختر کوچکی را تصور کنید که در گهواره اش آرام گرفته، پسر بچه ای که برای گرفتن هدیه روز تولدش بی قرار است و منتظر است فردا از راه برسد. مادری که قرار است برای پسرش آستین بالا بزند و دختر همسایه را برای خواستگاری فردا نشان کرده است. پدری که قرار است فردا برای اولین بار نوه اش را در آغوش بگیرد و در گوشش اذان بخواند... همه این مردم در سکوت شب به زندگی فکر می کردند و برنامه هایی که برای آینده شان چیده بودند که عقربه های ساعت روی 00:30 ایستاد. گویی روزگار دگرگون شد، همه چیز در سیاهی فرو رفت و پس از آن تنها بوی خاک مشام را پر کرد.
در همین لحظه بود که زمینلرزه رودبار _منجیل، طارم به وقوع پیوست و در نزدیکی شهر رودبار و روستاهای تابعه در استان گیلان و شمال غرب استان زنجان در ناحیه طارم علیا حس شد. ارتعاشات حاصل از این زمین لرزه آن قدر زیاد بود که مردم در بخشهایی از استانهای آذربایجان شرقی، تهران، مرکزی، مازندران، سمنان، همدان و کردستان به مدت حدود ۶۰ ثانیه آن را حس کردند. وحشت ایران را فرا گرفت و همه چیز در یک لحظه دگرگون شد. استان های گیلان و زنجان خسارات فراوانی دیدند و مردم طعم تلخ از دست دادن عزیزان شان را چشیدند.
حدود ۳۷٬۰۰۰ نفر جان خود را از دست دادند، بیش از ۲۰۰ هزار واحد مسکونی ویران شد و ساختمان ها و اماکن عمومی در استان های گیلان و زنجان از میان رفتند. تنها در چند لحظه حدود ۵۰۰٬۰۰۰ تن خانه های شان را از دست دادند و رخت عزا بر تن نشاندند.
حالا سال ها از آن شب شوم می گذرد اما این زخم هنوز هم برای بسیاری از مردم تازه است. می خواهیم نگاهی به تصاویر آن روزهای ایران بیاندازیم و بخشی از درد هموطنان مان را ببینیم. عکس هایی که به ما می گویند باید همیشه برای حادثه آماده باشیم؛ چیزی که کمتر به آن توجه داریم...
1- اسیر ویرانه ها
2- چشمان شان، صبح را ندید...
3- زمین دهان باز کرد و زندگی را بلعید
4- و چه آرزوهایی که بر باد رفت...
5- امید به یافتن اثری از زندگی
6- آنچه که برایم بر جای مانده...
7- خانه ای که دیگر خانه نیست
8- ویرانه های بر جای مانده
9- عزیزان از دست رفته
10- آنهایی که در آغوش خاک آرام گرفتند...
11- دردی که بند بند وجود را می سوزاند
11- سقفی که دیگر پناه خوبی نیست
12- پایان تلخ یک خانه
13- من و اسباب بازی جدیدم
14- رد پای زندگی در ویرانه ها
15- شهر حال و هوای دیگری به خود گرفته است
16- خانه های جدید مردم
17- بر فراز دیار غم زده
سخن آخر
زمین لرزه رودبار، از آن اتفاقات تلخ است که تا همیشه در گوشه ذهن ایرانیان جا خوش می کند و هر بار با یادآوری اش گردی از غم بر چهره می نشیند. با هم سفری به گذشته داشتیم و به مرور آن روزهای دردآور پرداختیم؛ دردی که هیچ وقت فراموش نخواهد شد. فراموش نکنیم که ایران بستر آماده ای برای این دست اتفاقات دارد و بلای طبیعی زلزله همیشه در کمین ماست. باید آماده باشیم!
نظرتان در مورد این تصاویر چه بود؟
آیا خاطره ای از آن روزها در ذهن دارید؟
منتظر دیدگاه های شما خوبان هستیم...
3 دیدگاه

روح تمام عزیزان و هموطنانی که در این حادثه تلخ کشته شدند قرین رحمت الهی.. سئوالی داشتم.. آیا روستایی هست که هنوز آثار تخریب زلزله رودبار رو بشه در اون دید ؟ اگه هست ممنون میشم نام ببرید.. amboroyal@gmail.com

بله روستایی که زادگاه من است روستای علی آباد بالا کانل تخریب شد و هنوز خرابه هاش پابرجاست و مردم به ور کل مهاجرت کردند به یه منطقه ی دیگه
30 خرداد 1402

بله تمام روستا های عمارلو
30 آذر 1401
30 مهر 1398

امیرحسین برخورداری
من متولد 1369 هستم و اصالت خانوادگی ما به منطقه الموت بر می گرده. هر چند من این زلزله رو لمس نکردم اما دو عمه ندیده ام ( هر دو کمتر از 20 ساله) رو در اثر این زلزله از دست دادم.توی عکس های بعد از تولدم همه سیاه پوش هستن و این عکس ها برای همیشه زلزله رودبار رو به زندگی من گره زده. این زلزله تلخ ترین حادثه در زندگی بسیاری از آدم های منطقه بود که مثال خیلی خیلی کوچیکش برای ما این بود که منطقه اصلی خانه های روستا کاملا تغییر کرد و بیش از یک سوم جمعیت کل روستا رو به کام مرگ کشوند.
23 اردیبهشت 1398

Javad Akbari
من اولین بار سال96 رفتم منطقه رودبار چون اصالتا همسرم برای اون منطقه است
روستاهای جوبن و سرامرز ..
اتفاقا وقتی از بزرگتر ها در مورد زلزله پرسیدم قصه های دردناکی تعریف میکردن
عمه همسر من با 5 تا از اعضای خانوادش تو این زلزله فوت کرده بودن
توی قبرستان ها که میرفتیم یه محل همشون دوتا تاریخ فوت داشت 31/3/69 و 1/4/69
از لحظه زلزله که تعریف میکردن واقعا ترسناک بود
اینکه نمیدونی باید چیکار کنی
عزیزاتو تو اون تاریکی شب چطور نجات بدی
ترس از مردن خودت رو چطور بهش غلبه کنی و برگردی واسه نجاتشون
تصورشم واقعا سخته
خدا همه رو از این اتفاقا نگه داره
02 تیر 1397