
کارناوال
نویسنده ارشد کارناوال
انتشار
30 دی 1396
به روز رسانی
15 شهریور 1398
روزها می گذرند و تقویم ورق می خورد؛ هفته ها سپری می شوند و در پس آنها ماه ها به سرعت می گذرند. هر لحظه و هر روز خاطره هایی تلخ و شیرین در خود دارد که گاه حتا ردپایی از آنها هم در ذهن مان نمی ماند اما بعضی وقت ها آن قدر ماندگار می شوند که هیچ چیزی نمی تواند اثرشان را از گوشه ذهن بشوید؛ همان اتفاق هایی که در کنج قلب و اندیشه مان جا خوش می کنند و حتا با گذشت ده ها سال باز هم نمی توان آنها را نادیده گرفت.
سی ام دی ماه 1396 از همان روزهاست که هیچگاه از حافظه تاریخی ایران پاک نخواهد شد. آن روز حوالی میدان انقلاب بودم. از جلوی کتاب فروشی ها رد می شدم و با نگاهی حریصانه عنوان کتاب ها را می خواندم. همهمه و شلوغی این منطقه برایم مثل همیشه عادی می نمود و در پس آن آرامش خاصی وجود داشت. دیری نپایید که صدای آژیر ماشین های آتش نشانی به گوش رسید که راه خود را از میان شلوغی ها باز می کردند و پیش می رفتند. در آن لحظه حتا این صحنه هم برایم عادی بود. در گوشه و کنار ذهنم به دنبال دلیل می گشتم اما صدایی از درونم مدام می گفت: " اتفاق است دیگر، هرجایی ممکن است آتش بگیرد"
به دنیای خودم برگشتم و به یک کتاب فروشی قدم گذاشتم. همه پای تلویزیون کوچک فروشنده میخکوب شده و مبهوت به تصاویری که از آن پخش می شد می نگریستند. نگاهم را به سوی تلویزیون چرخاندم و دود سیاهی را دیدم. کمی بعد نام پلاسکو به چشمم آمد. پاتوق خاطره های شیرینی که با دوستانم ساخته بودم شعله ور شده بود و می سوخت؛ گویی گوشه ای از خاطره هایم را می بلعید و خیال آرام گرفتن هم نداشت. سعی داشتم تمام جزییات ماجرا را از همین کادر کوچک ببینم و نمی توانستم لحظه ای از آن چشم بردارم. نمی دانم چه قدر طول کشید اما همین قدر می دانم که در آن لحظات به خیلی چیزها فکر کردم. نکند کسی در آتش گیر افتاده باشد. نکند قرار است چشم دختری تا ابد به در بماند تا بلکه پدرش از راه برسد، نکند ....
در همین فکرها بودم که به یک باره همه چیز رنگ دیگری به خود گرفت. اتفاقی افتاد که هیچ کس توان باور کردنش را نداشت یا شاید هم کسی نمی خواست باورش کند. ساختمان پلاسکو فرو ریخت؛ مثل زمانی که کسی اشتباهی قطعه ای را در بازی جینگا یا برج هیجان جا به جا می کند و برج درست شده پخش زمین می شود. تنها در چند ثانیه همه چیز از بین رفت و بهت و ناباوری در نگاه های مردم جا خوش کرد. این تازه سرآغاز ماجرای تلخ روزهای بعد بود.
دیگر خواب برای حوالی پلاسکو معنایی نداشت. همه برای کمک شتافتند و کورسوی امیدی برای نجات در زیر آوارماندگان داشتند. چند روز در بی خبری سپری شد و در نتیجه همه تلاش ها جسدها یکی پس از دیگری از زیر آوار بیرون کشیده شدند. پایتخت رخت سیاه بر تن کرد و عزادار 16 آتش نشانی شد که در این ماجرای تلخ به شهادت رسیدند.
کارناوال می خواهد به مرور این حادثه تلخ بپردازد و شما را با خود به سفری در گذشته ببرد. با ما باشید و این تصاویر منتخب از آن روزهای دردآور را مرور کنید.
1- پلاسکو در تاریخ
پلاسکو، نام ساختمانی تجاری در ضلع شمال شرقی چهارراه استانبول تهران بود که عنوان اولین آسمانخراش و ساختمان مدرن خاورمیانه را یدک می کشید. این ساختمان ۱۷ طبقه در سال ۱۳۴۱ افتتاح شده بود و یکی از مهم ترین مراکز تولید و فروش پوشاک در تهران به شمار می رفت. پلاسکو با ارتفاع ۴۲ متر در زمان اتمام ساخت بلندترین ساختمان تهران محسوب می شد و در کنار ساختمان آلومینیوم از اولین آسمانخراشهای تهران به شمار می آمد. در آن روزها این ساختمان نماد تهران جدید و معماری مدرن در پایتخت بود و توانسته بود به عنوان یک نماد شاخص شهری جای خود را در دل مردم باز کند.
2- آغاز حادثه
در ساعت ۷:۵۹ روز سی ام دی 1395 بود که آتش نشانی شهر تهران از ماجرای یک آتش سوزی در پلاسکو باخبر شد. ساختمان از طبقه هشتم به بالا دچار حریق شده بود و در آتش می سوخت.
آتش نشانان وارد صحنه شدند و تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا آتش را مهار کنند.
3- جولان شعله های آتش
4- سرشار از بهت و حیرت
5- ریزش ساختمان | پایان تلخ نخستین آسمان خراش تهران
این حادثه تنها به شعله های آتش ختم نشد و در ساعت ۱۱:۳۰ کل ساختمان به یک باره فرو ریخت. این در حالی رخ داد که تعداد زیادی از آتش نشانان هنوز در داخل ساختمان و در حال کنترل آتش بودند...
6- موبایل های همیشه در صحنه
از لحظه های آغازین حادثه به صورت مداوم بر شمار افراد حاضر در محل افزوده می شد و این مساله اختلال در امدادرسانی را به همراه آورد. البته موبایل ها در این حادثه هم نقش قابل توجهی داشتند؛ ضبط لحظه لحظه درد و رنج و غم!
7- مهمان تازه واردی به نام غم
با ریزش ساختمان تعدادی از آتش نشانان زیر آوار ماندند و همکاران شان بهت زده از ماجرا نمی توانستند این غم را در چهره شان پنهان کنند.
8- همه دست به کار می شوند
با وجود ریزش ساختمان زبانه های آتش همچنان می تازند و دود سیاهی به آسمان می رود. هنوز کورسوی امیدی برای نجات حتا یک نفر وجود دارد!
9- روز بعد از حادثه
در روز یکم بهمن آتش نشانان به قسمت پشتی ساختمان وارد می شوند. در این روز یکی از آتش نشانان مجروح در حادثه به نام بهنام میرزاخانی از شدت جراحات وارده درگذشت. تلخی این ماجرا به حدی بود که هیات دولت، شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۵ را روز عزای عمومی اعلام کرد.
10- تلاش ها به صورت شبانه روزی ادامه پیدا می کند
روزها یکی یکی می روند و بسیاری چشم به راه یک خبرند. در روز سوم حادثه، جسد دو تن از آتش نشانان از زیر آوار بیرون کشیده شد و فضایی غمبار را با خود به همراه آورد.
روز پنجم حادثه با پیدا شدن جسد 4 شهروند همراه بود که یکی از آنها به خاطر مناسب نبودن شرایط محیطی خارج نشد و در همان جا ماند تا در روزهای بعد بیرون آورده شود.
11- اجساد یکی یکی پیدا می شوند...
۶ بهمن ۱۳۹۵ بود که جسد ۸ آتش نشان دیگر نیز پیدا شد. در روز بعد ۵ جسد دیگر را از زیر آوار پلاسکو بیرون کشیدند و جسد شهروندی که پیش از این پیدا شده بود و قابلیت خروج از زیر آوار را نداشت نیز به بیرون از محل منتقل شد.
12- نه روز از حادثه گذشت
عملیات آوار برداری در ساعت ۱۸:۰۰ هشتم بهمن به پایان رسید و در پایان ۱۷۰۰ کامیون برابر با ۲۰هزار تُن نخاله و آوار ساختمانی از سازه نمادین پایتخت بر جای ماند...
13- قلب ایران به درد آمد...
همه مردم غم خود را به گونه ای ابراز داشتند. بسیاری به سوی ایستگاه های آتش نشانی به راه افتادند و با روشن کردن شمع غم خود را نشان دادند.
14- غمی که به آن سوی مرزها هم رفت...
مقامات برخی از کشورها از جمله ترکیه، پاکستان، سوریه، تاجیکستان، ارمنستان، قطر، کویت، صربستان، اسلوونی، ازبکستان، آذربایجان، فرانسه، آفریقای جنوبی و بلاروس در پیام هایی این حادثه را به دولت و ملت ایران تسلیت گفتند. آتش نشانی شهر لندن، جمعی از آتش نشانان مونترال کانادا، «جامعه آتش نشانی و خدمات ایمنی» و «جامعه آتش نشانان داوطلب» شهر بوسان کره جنوبی و جمعی از آتش نشانان شیلی مراتب تاسف خود را از این اتفاق ابراز داشتند.
در تصویر زیر یادبودی را برای این حادثه می بینید که مربوط به کشور آلمان است.
15- تصاویری که هیچ وقت از یاد نمی روند...
17- عزیزانی که از دست رفتند...
16 آتش نشان و 6 شهروند در این اتفاق جان خود را از دست دادند و خانواده هایی داغدار عزیزان شان شدند...
18- شهدای آتش نشان پلاسکو
19- مالی که وفا نکرد!
20- سلفی با جای خالی پلاسکو!
21- محل نگهداری آوار پلاسکو
سخن آخر
با هم به حال و هوای گذشته رفتیم و یکی از اتفاقات تلخ تهران را مرور کردیم.
آیا شما خاطره ای از این روز در ذهن دارید؟
تجربه های خود را با ما به اشتراک بگذارید
منتظر دیدگاه های شما هستیم...
3 دیدگاه

هفت سال از اون روز تلخ گذشت همه در بهت و غم عجیبی بودن حس از دست دادن خیلی سخته... کاش هیچ وقت اون روز صبح نمیشد
29 دی 1402

ناشناس
اونروز من تازه از بيمارستان مرخص شدم تابه خونه رسيدم هنوز درد و خستگيم آروم نشده بود كه تا تلويزيون رو روشك كردم از شانس بد من همون لحظه نشون داد كه پلاسكو آوار شد . آتش نشانان زير آوار موندن يادم نميره چقدر گريه كردم اونقدر حالم بد شد كه دوباره غروب رفتم بيمارستان هيچ وقت اونروز رو يادم نميره . كاش اونروز هيچ وقت نبود .
01 بهمن 1396

ناشناس
اين اتفاق همشه تازه است قلبم هرروز براي آتش نشانان تير ميكشد هروقت يادشان ميافتم اشكهايم جاري است .روحتان شاد قهرمانان پلاسكو
01 بهمن 1396