
مینا جعفری
انتشار
22 فروردین 1395
به روز رسانی
15 شهریور 1398
تیمی از نویسندگان و عکاسان کارناوال، به " کوچه مهرناز " رفتند تا گزارشی میدانی از این گذر رنگارنگ را، برای شما همراهان گرامی تهیه کنند.
بنابراین با ما همراه باشید در پیاده روی به زیر آسمان چتری ...
در میان شلوغی، ترافیک و صدای بوق ماشین ها، کوچه ای با سقف رنگی صدایت می زند.
در این گذر، آسمان نه آفتابی است و نه ابری، اینجا آسمان چتری است با احتمال بارش کمی نور رنگی ...
امروز کارناوال به #میدان انقلاب رفته و کوچه به کوچه سراغ گذر مهرناز را می گیرد، سراغ کوچه چتری معروف را.
می گویند در میان شلوغی های میدان انقاب کوچه ای است پر از چتر، پر از رنگ، پر از چتر های رنگارنگ.
آن هم نه در ویترین مغاره ها، بلکه آویزان میان #زمین و آسمان ...
می گویند بهشتی است وسط جهنم بوق و ترافیک.
می گویند مسیرت این طرف ها اگر بود، حتما سری هم به کوچه مهرناز بزن.
بله همگی تعریفش را شنیدیم اما این را هم می گویند که : " شنیدن کی بود مانند دیدن "
از همان ابتدا که وارد کوچه می شوی، سر به هوا هم می شوی، نمیدانی جلوی پایت را نگاه کنی، یا آسمان این گوشه از تهران را که چتر در آن هوا کردند ...
ناخودآگاه تمام شعرهای سروده شده درباره چتر از ذهنت می گذرد و تو آنی را که بریت خاطره ساخته زیر لب می خوانی ...
" تمام چترهای دنیا را هم اگر دست آسمان بدهند،
باران که ببارد
باز هم عاشقت خواهم شد ... "
علی سالارکیا
می گویی کاش باران می بارید تا آن یکی را که چشمت گرفته، انتخاب می کردی و زیرش می ایستادی ...
اما ایرادی هم ندارد، همین الان هم بارانی از رنگ و آرامش بر سرت می بارد ...
اگر تا به امروز می گفتی : " چتر ها را باید بست زیر باران باید رفت "
بار دیگر که آسمان بارید، چتری رنگی را باز کن و بالای سرت بگیر، یکی را که شبیه آن خالدار صورتی است، تا ببینی لیز خوردن قطرات باران از روی #چتر و شنیدن صدایش چه لذتی دارد ...
آدم دوست دارد زیر آن ها بایستد، چشمانش را قاب کند دورشان و یک دل سیر نگاهشان کند، کاش فروشی هم بودند ...
قبل از پرواز چتر ها در گذر مهرناز ...
فضای امروز این کوچه آنقدر آرامش بخش و زیباست که باورت نمی شود روزی موتور های پر سر و صدا از اینجا می گذشتند.
اگر به مدتی قبل برگردیم، حال و روز کوچه و فروشندگان از این قرار بود : " پر از سیاهی، شلوغی و البته نا امن. "
کوچه مهرناز، بین #خیابان جمالزاده و میدان انقلاب قرار گرفته است.
کوچه ای تاریک، با آسفالت نا مناسب که اگر کسی کاری نداشت از آن عبور نمی کرد.
کسبه نیز برای سال ها هر روز صبح کرکره مغازه خود را در این کوچه خاکستری بالا می دادند.
پای درد و دلشان که می نشستی برایت می گفتند که چه طور صدای اگزوز موتورهای قدیمی که در دست انداز و چاله های کوچه بالا و پایین می افتادند تمام روز در گوششان می پیچید و آرامش روح و روان را از آن ها گرفته بود.
در واقع این کوچه، پارکینگ و محل گذری شده بود برای موتور سوارها.
درخواست کمک از شهرداری
بعد از مدتی دیگر تحمل وضعیت این گذر برای اهالی ممکن نبود، آسفالت کوچه و موتوری هایی که هر دقیقه در کوچه گاز می دادند آرامش را از اعصاب و کسب را از دخلشان گرفته بود.
بنابراین نامه ای به شهرداری نوشتند، از شرایط نا به سامان کوچه گفتند و درخواست کمک و همکاری کردند.
فکر بکر برای زنده کردن این کوچه ی بی سر و سامان
بی سر و سامان را می نویسم اما باور نمی کنیم، ما حال امروز این کوچه را می بینیم و این نتیجه ی زحمت شهرداری منطقه بوده است، حالا شاید به گفته بعضی ها کمی دیر، اما در نهایت به موقع.
#شهرداری قبل از هر چیز تردد و پارک موتور سیکلت در کوچه را ممنوع کرد.
سپس آسفالت کوچه را کنده و گذر را سنگ فرش کرد، چراغ های زیبا نیز برای تامین نور کوچه نصب شدند تا رنگ ها جان بگیرند.
تعدادی نیمکت نیز برای استراحت عابرین گذاشته شد.
اما این تمام ماجرا نبود ...
چتر ها رسیدند ...
یک نفر ایده کوچه چتری را که در عکسی از کشوری خارجی دیده بود، در جلسه ی شهرداری اعلام کرد و بقیه نیز موافقت کردند.
اولین اقدام پیدا کردن چتر هایی مقاوم و رنگی بود.
در تهران چتری با این مشخصات و در تعداد بالا پیدا نکردند، بنابراین از بندر انزلی چتر ها به انقلاب آورده شدند تا انقلابی در این کوچه خاکستری به پا شود.
کسبه تعجب کرده بودند و دانشجویان و کارمندانی که از سر کوچه می گذشتند حدس هایی می زدند درباره ی این که چرا چند چتر، از روی بند آویزان شده اند.
اما فرادای آن روز، صبح تمام افرادی که از روبرو کوچه گذشتند رنگی شد، تمام روز را سر کار، کلاس درس و تاکسی از کوچه ی چتری حرف زدند و لبخند بر روی لب هایشان آمد.
ناگفته نماند که فروشندگان هم آن روز با دلی شاد " بسم الله " گفته و کرکره ی مغازه را بالا دادند.
حوالی میدان اتقلاب، کوچه چتری معروف ...
در آن ابتدا کسی فکرش را هم نمی کرد که گذر مهرناز، محل عبور و قرار های دانشجویی و دو نفره بشود.
همه گوشی و دوربین به دست به اینجا می آمدند، روزهای بعد مغازه داران عکس های کوچه را در اینترنت می دیدند و خوشحال بودند که کسب و کارشان به زودی رونق می گیرد.
البته چشم و هم چشمی های مجازی نیز بی تاثیر نبود، همه می خواستند با چتر ها سلفی بگیردند.
کار به جایی رسید مکه نام " کوچه چتری " بر روی لب ها افتاده بود و هر روز مردم بیشتر و بیشتر برای تماشا می آمدند.
پای صحبت مغازه داران ...
یکی از فروشندگان مغازه ی کتاب فروشی، دختر خانمی جوان، با خنده ای بزرگ بر روی لب هایش از تاثیر این اقدام شهرداری می گوید : " قبلا محیط کارم را دوست نداشتم اما این روزها برای استراحت پشت شیشه می آیم و با دیدن آسمان رنگی کوچه خستگی را فراموش می کنم. "
بقیه فروشندگان هم بدون استثنا راضی هستند و از رونق گرفتن کسب و کارشان می گویند.
یکی از کسبه قدیمی برایمان تعریف می کند که : " کسی از گذر تا کاری نداشت عبور نمی کرد، خانم ها که اصلا، مگر این که مجبور باشند. امنیت نداشت، سر و صدا همه را عاصی کرده بود، اما امروز پاتوق دانشجوها شده، زوج های جوان قرارهایشان را روی همین نیمکت جلوی مغاره من می گذارند و خب اجناس مغازه من هم فروش می رود. "
پای صحبت مردم ...
چند قدم که زیر چتر ها راه می روند سریع #دوربین و گوشی خود را در میاورند.
از زاویه های مختلف #عکس گرفته و رد نهایت هم طوری سلفی می گیرند که چتر ها پشت سرشان معلوم باشد.
یکی از دانشجوهایی که روی نیکت نشسته می گوید : " من دقیقا روزی که اولین چتر را وصل کردن خاطرم هست، فردایش که از اینجا گذشتم باورم نمی شد که اینقدر بر زیبایی کوچه تاثیر گذاشته. حالا هم هر وقت فرصتی داشته باشم با دوستانم به اینجا می آیم. "
کمی آن طرف تر هم مادر و دختری می گذرند، صدای صحبتان را می شنویم که می گویند : " قشنگی که هوای کثیف را تمیز نمی کند!!! "
باد چتر ها را نگه داشته یا طناب؟!
در واقع طناب چتر ها را نگه داشته و این روزها باد آن ها را انداخته.
از سیم های فلزی قوی و اتصالات محکم پلاستیکی برای ثابت نگه داشتن بالا و پایین چتر ها استفاده شده است.
هرچند که تعدادی میان زمین و هوا آویزان شده اند و نظم را از صف چترها گرفته اند.
تصاویری و عکس هایی دسته جمعی از نیم رخ و تمام رخ چتر ها را با هم می بینیم ...
خسته نباشید جانانه کارناوال، به شهرداری تهران
هرچند که این پروژه در شهر های دیگر ایران از جمله شیراز هم انجام شد اما روی صحبت ما با شهرداری تهران است.
یک پروژه بهسازی و زیباسازی مطمئنا تاثیر بسزایی در چهره شهر خواهد داشت اما این چتر ها تاثیر یسزایی در روحیه مردم داشتد.
میدان انقلاب یکی از شلوغ ترین میادین شهر تهران است، روزانه افراد بسیاری با عجله و استرس کار و درس، از آن عبور می کنند.
یک لحظه توقف رو به روی این کوچه رنگی می تواند روزشان را بسازد و چقدر خوب است اگر این پروژه در مناظق دیگر هم اجرا شود.
ایده ی چتر های رنگی فوق العاده است اما به کار گرفتن طرح هایی که مخصوص خودمان باشد و هماهنگ با هنر ایرانی مطمئنا تاثیر بیشتری خواهد داشت.
آلودگی هوا هم به قول آن مادر مهربان با زیبایی تمیز نمی شود ولی شاید کمتر شود و این می تواند شروع خوبی برای همت در رفع مشکلات دیگر هم باشد.
مغازه های گذر مهرناز
می توان گفت که کوچه چتری، محله ی " یار مهربامن " است! کتاب را می گویم، زیرا داخل کوچه بیشتر از هر مغازه ی دیگری، کتاب فروشی و انتشاراتی قرار دارد.
دو رستواران سنتی هم برای آن هایی که در میدان قدیمی انقلاب، هوس خوردن غذایی ایرانی با طعمی دلنشین دارند.
جگرکی سر کوچه هم بویی راه انداخته که بیا و ببین ...
دو مغازه ی پوشاک و کیف فروشی هم، میان کتابفروشی ها به شدت خودنمایی می کنند.
کافه ی دنجی هم به زودی، درست در میان کوچه افتتاح خواهد شد.
خلاصه داخل این کوچه که شوید، چند ساعتی را مهمان چتر ها خواهید بود.
گرفتن عکس یادگاری هم فراموش نشود ...
دسترسی
آدرس : تهران، میدان انقلاب، خیابان جمالزاده جنوبی، کوچه مهرناز
Address : Mehrnaz Alley, South Jamalzadeh streets, Enghelab Square
و در آخر، ویدیویی دیدنی از کوچه چتری ...
سخن آخر
بگذار هر چه نمی خواهیم ، بگویند ...
بگذار هر چه نمی خواهند ، بگوییم ...
باران که ببارد ...
" کاری از چترها ساخته نیست " ...
ما اتفاقی هستیم كه افتاده ايم ...
5 دیدگاه

مبينا شميرانى
خیلی کوچه قشنگی هست و هر کسی که رد میشه از این کوچه نگاهش ناخواسته به سمت چتر ها جلب میشه .
16 فروردین 1399

Tahoora
خیلی ایده قشنگی بوده این کار و از اینجور مکان ها خیلی باعث زیبایی شهر ها میشه و برای عکاسی یه لوکیشن خیلی خوبه .
06 فروردین 1399

ساتيار
ممنون از نوشته زیباتون . من خیلی وقت بود که فکرم درگیر بود برای فهمیدن ماجرای این چتر ها و این کوچه .
24 اسفند 1398